شام شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

ساخت وبلاگ
نوحه سنتی شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها -(روشنی ی کاشانه ام)
 
دنبال کردن این شاعر
۲۳
 
روشنی ی کاشانه ام
ای مهربان خانه ام
قسم به لاله و یاست زهرا بمان
اشکم کند التماست زهرا بمان
یا فاطمه    یا فاطمه     یا فاطمه
به سوی تو ای قبله ام
دانی چه حالی آمدم
زمین خوردم در پیش چشمان همه
من علی ام   "کلمینی  یا فاطمه"
یا فاطمه
ای جبرئیل را همسخن
آهی بکش حرفی بزن
تو هم دگر نمیدهی بر من جواب
ای جواب سلام من برخیز از خواب
یا فاطمه

شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها -(مرو بمان به خاطر دل علی بمان)
 
دنبال کردن این شاعر
۲۷
 
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها -(مرو بمان    به خاطر دل علی بمان)
شور به سبک:
حسین آقام   همه میرن تو میمونی برام
((مرو بمان    به خاطر دل علی بمان ))
یا فاطمه  قسم به التماس چشم من
یا فاطمه     قسم به غربت ابالحسن
یا فاطمه    قسم به گریه های کودکان
مرو بمان....
یا فاطمه    از گریه لرزد شانه های من
یا فاطمه   تو پشت در رفتی به جای من
یا فاطمه  شد صورتت چون برگ گل خزان
مرو بمان...
یا فاطمه    ای یاور در بندگی ی من
یا فاطمه   پاشیده از هم زندگی ی من
یا فاطمه   در خانه ی من شد قدت کمان
مرو بمان...
یا فاطمه   از تو چه پنهان دلغمین شدم
یا فاطمه  در کوچه ها نقش زمین شدم
یا فاطمه   رسیده ام به خانه نیمه جان
مرو  بمان...

شام شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) -(دیگر بعید است این نفس بالا بیاید)
 
دنبال کردن این شاعر
۶۶
  ۱
دیگر بعید است این نفس بالا بیاید
باید برایِ یاری‌اش اسما بیاید
شب بود و باران بود و آب از چاه برداشت
تا که برای شستن دریا بیاید
این مَردِ خیبر مردِ خندق بود اما
باید برایِ غسلِ او زهرا بیاید
دستش به پهلو خورد زخمِ میخ را گفت :
دیدی نشد تا محسنم دنیا بیاید
چشمش سیاهی رفت از بازوی خُردش
باید بماند تا که حالش جا بیاد
پشتِ سرِ هم شستنش را قطع می‌کرد
اما نشد تا بند این خونها بیاید
از بَس حسن در آستین دندان فشرده
باید به دادِ حالِ او بابا بیاید
وقتی حسین اُفتاد بر این سینه باید
دستِ شکسته از کفن بالا بیاید
می‌گیرد از دوشِ ابوذر دوشِ سلمان
دنبال این تابوت آقا تا بیاد
تازه زمانِ شستنِ دیوار و در بود
ای کاش می‌شد زودتر فردا بیاید
ای‌کاش می‌شد دِق کند زینب کنارش
طاقت ندارد تا که عاشورا بیاید
طاقت ندارد تا ببیند بینِ گودال
بر روی آن سینه کسی با پا بیاید

شعر ایام فاطمیه -(اگه این سینه می‌سوزه اگه دل خونِ حق داره)
 
دنبال کردن این شاعر
۲۳
 
اگه این سینه می‌سوزه اگه دل خونِ حق داره
نگام کن که دلم میگه هنوز پلکات رمق داره
سه ماهی هست بی حالی  تو این خونه تبسم نیست
رویِ لبها فقط آهِ  تو این دستاس گندم نیست
دوباره بوی نون اومد دوباره وقتِ پختن شد
چی شد بعد سه ماه امروز تنور خونه روشن شد
نمی‌چسبه به ما نونِ کسی غیر از تو خانومم
اگه پختی مواظب باش تو این بازو رو خانومم
خدا رو شکر می‌بینم بازم این خونه جارو خورد
چرا خوابیدی اما باز مگه دستت به پهلو خورد
تماشا کن شده یکبار تو این چشمای مایوسو
الهی بعد من مَردی نبینه درد ناموسو
نبینه هرچی که داره فقط آتیش پناهش بود
چهل تا رد پا بدجور  روی چادر سیاهش بود
می دونم هرچی که داشتی تو کوچه خرجِ من کردی
که با میخ و قلاف و سنگ تو جنگِ تن به تن کردی
تو ای آئینه بدجوری  تَرک خوردی زمین خوردی
حلالم کن سرِ من بود  کتک خوردی زمین خوردی
نگو دیگه نمی‌تونی نگو امروز مجبوری
دلِ مظلومتو خوش کن شده با خنده‌ای زوری
 جواب بچه هامونو نمیدی فاطمه  برگرد
اگه بهتر شدی خانم کنار علقمه برگرد
(حسن لطفی ۹۷/۱۱/۲۰)

زمزمه روز شهادت حضرت زهرا س -(مى دونم از دنيا)
 
دنبال کردن این شاعر
۴۷
  ۱
مى دونم از دنيا
 و اهل اون سيرى
خودت بگو زهرا
 كجا دارى مى رى
خودت مى دونى كه
بسته به تو جونم
كجا دارى مى رى
اى خانوم خونم
سه ماهه كه خونه
بى سر و سامونه
نخورده موهاى
زينب تو شونه
زينب و كلثوم و
حسين با چشم تر
عزا گرفتن از
الان برا مادر
حسن كه اين روزا
خيلى شده بى تاب
با چشم تر شبها
مى پره هى از خواب
نيمه شبا گاهى
بهونه مى گيره
مى گه چرا مادر
پير و زمين گيره
خونه رو اين روزا
كرببلا كردى
چجور دلت اومد
كفن سوا كردى
چرا به من گفتى
جون تو و اطفال
قرارمون باشه
كرببلا ، گودال

شهادت حضرت زهرا س -(چشم سحر ابری و بارانیست امشب!)
 
دنبال کردن این شاعر
۴۴
  ۱
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَهُ الشَّهِیدَهُ

شب باشد و آن هم به زیرِ نورِ مهتاب
شمعی که دارد ذره ذره می شود آب

چشم سحر ابری و بارانیست امشب
قلب علی از غصه طوفانیست امشب

داغِ شفق بود و وداعِ چشمِ خورشید
زخمِ شکافی که به زیرِ جامه اش دید

یاسِ پدر را چه به تیغِ و زخمِ نیلی
پروانه که اصلا ندارد تابِ سیلی

ذرات عالم سوگِ جسمِ مهربانش
غیر از علی امشب که دارد آسمانش

برگ گلِ ریحان چرا رنگش کبود است
خونابه ی پهلوی او مانند رود است

آهسته تر اسما بریز آب روان را
طاقت ندارد برگِ گل تیغِ خزان را

حرفی بزن چیزی بگو یارِ صبورم
ای کوثرِ احمد تو ای مشکاتِ نورم

جانم فدای جسم بیمار و ضعیفت
زهرا نبینم رنگ و رخسارِ نحیفت

گنجینه ی هفت آسمان در سینه ی توست
آیات اعظم جلوه ی آیینه ی توست

زهرا تو را خالق چه قدسی دم سرشت است
نام تو را زیباتر از مریم نوشت است

واحسرتا! ای گل شبانه خاک رفتی
تا در جوارِ سیّد لولاک رفتی!

#هستی_محرابی

شهادت حضرت زهرا س -(به شب غسل و کفن کردن، وصیّت های زهرا است!)
 
دنبال کردن این شاعر
۵۴
  ۱
شهادت حضرت زهرا س -(به شب غسل و کفن کردن، وصیّت های زهرا است!)
بسوز ای شمعِ غم امشب بساطِ غم مهیا است
بسوز امّا تو با حسرت شبِ هجران زهرا است
بسوز ای شمعِ غم امشب، کمی آرام و آهسته
به شب غسل و کفن کردن، وصیّت های زهرا است

#شهادت_حضرت_مادر_تسلیت_باد
#هستی_محرابی

چشمِ سحر ابری و بارانیست امشب!
 
۱۲
 
چشمِ سحر ابری و بارانیست امشب!
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَهُ الشَّهِیدَهُ

شب باشد و آن هم به زیرِ نورِ مهتاب
شمعی که دارد ذره ذره می شود آب

چشم سحر ابری و بارانیست امشب
قلب علی از غصه طوفانیست امشب

داغِ شفق بود و وداعِ چشمِ خورشید
زخمِ شکافی که به زیرِ جامه اش دید

یاسِ پدر را چه به تیغِ و زخمِ نیلی
پروانه که اصلا ندارد تابِ سیلی

ذرات عالم سوگِ جسمِ مهربانش
غیر از علی امشب که دارد آسمانش

برگ گلِ ریحان چرا رنگش کبود است
خونابه ی پهلوی او مانند رود است

آهسته تر اسما بریز آب روان را
طاقت ندارد برگِ گل تیغِ خزان را

حرفی بزن چیزی بگو یارِ صبورم
ای کوثرِ احمد تو ای مشکاتِ نورم

جانم فدای جسم بیمار و ضعیفت
زهرا نبینم رنگ و رخسارِ نحیفت

گنجینه ی هفت آسمان در سینه ی توست
آیات اعظم جلوه ی آیینه ی توست

زهرا تو را خالق چه قدسی دم سرشت است
نام تو را زیباتر از مریم نوشت است

واحسرتا! ای گل شبانه خاک رفتی
تا در جوارِ سیّد لولاک رفتی!

#هستی_محرابی

شب شهادت حضرت زهرا(س)
 
دنبال کردن این شاعر
۱۴۹
 
◾ایام شهادت
◾به‌روایت‌نود‌وپنج‌روز

چندروزیست تنم‌زخم فراوان دارد
دیده‌ی ابری من میل به باران دارد

چندروزیست‌حسن خیره‌به‌دیوار‌شده
بغض کرده ز غمی دیده‌ی گریان دارد

هرزمان تشنه شود آب دهد دست‌حسین
دم به دم ورد لبش ذکر حسین جان دارد

بعد آن واقعه‌ی کوچه حسن تب کرده
ازهمان ضرب لگد سینه‌ی سوزان دارد

کنج‌این خانه نشستم به تماشای‌علی
بهر من کنج قفس حال پریشان دارد

کفن‌آ‌ماده‌شدوگریه‌ی‌من افزون‌است
چون حسینم دم آخر تن عریان دارد

آب‌دیدم‌جگرم تیر کشید چونکه حسین
وقت‌رفتن لب خشکیده و عطشان دارد

 

 

دیدار با جمال میرصادقی یک ذهن جوان...
ما را در سایت دیدار با جمال میرصادقی یک ذهن جوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : harfhaiehkhoob بازدید : 201 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 2:31